چند دقیقه پیش داشتم جلوی اینه موهامو شونه میزدم و با خودم فکر میکردم ولی گفتم بزار بیام اینجا هم بنویسم تا سالها بعد وقتی دوباره این نوشته ها رو خوندم به جای ترس و استرس امروزه یه لبخند از دوره کردن خاطرات روی لبام بیاد

اولین کاری که کردم عوض کردن ادرس وبلاگم بود که فکر کنم لو رفته چون این چند روز مامانم با لپ تاپ کار میکرد و منم فراموش کرده بودم هیستوری رو پاک کنم احتمال70 درصد لو رفته و خب خوشم نمیاد کسی از اشناها بخونه اینا رو

حالا نه اینکه چیز مهمی باشه ولی خب لااقل خود واقعیمه که توی زندگی روزمرم گم شده و به کسی نشونش نمیدم و فقط خودم ازش اگاهم و خودم 🙂

داشتم فکر میکردم احتمالا از شدت وسواس ناشی از الوده شدن به کرونا بمیرم چون بابام بهداشتو رعایت نمیکنه و اصولا حواله میده به کلیه چپش و هی میره بیرون و میاد و دستاشو نمیشوره و حتی ماسکم نمیزه و پارک میره و دستشویی میره و کلا دستاشو نمیشوره و بعدشم میاد خونه و دستشو به همه جا میزنه و حتی از رستوران غذا میگیره(منکه میترسم الوده باشه واسه همین لب نمیزنم)

خلاصه که حس بدیه حتی توی خونه هم از ترس اینکه همه جا الوده است ارامش روانی نداشته باشی

مجبور به استفاده از مترو و اتوبوس هستم و نمیتونم ازشون واسه مدرسه و کلاس رفتن استفاده نکنم واسه همین عملا احتمال انتقال ویروس توی این جور جاها هست و نمیدونم باید چیکار کنم

جدیدا خوندم که ویروس ها اونقدر کوچیکن که ماسک زدن هم نمیتونه کاملا رفع خطر کنه ولی خب واسه ارامش روانی خودم میزنم

اینکه گفتم خونه مون بنظرم الودست چون بابام بهداشتو رعایت نمیکنه و به همه جا هم دست میزنه من از فکر اینکه به هرچیزی دست میزنم باید دستامو بشورم و همه چیز الودست واقعا دارم دیوونه میشم و نمیتونم هر دقیقه دستامو بشورم چون اینجوری پوست دستام سابیده میشه و حتی نمیتونم همه جا هم دستکش دستم کنم چون حتی دستکش ها رو هم بعد از یکبار استفاده باید دور انداخت و من اگه بخوام هر بار که میرم بیرون عوضشون کنم یا مثلا واسه دست زدن به هرجای خونه دستکش مخصوص داشته باشم احتمالا خانوادمون در راه خریدن دستکش ورشکسته میشه!

الانم دارم با خودم فکر میکنم بشینم لیست بنویسم از چیزایی که توی اینستا نوشته بود واسه ضد عفونی و برم داروخونه بازم ماسک و دستکش و الکل بخرم و بیام(واقعا از نظر فکری دارم اذیت میشم)

حتی دلم نمیخواد دست شویی برم و بنظرم اونجا هم الودست (در همین حد تباه)

در مورد غذا که نگم بهتره فکر کنم (غذاهای رستوران که کلا فراموشش میخوام بکنم) دست پخت دیگرانو خوردنم اذیتم میکنه (از کجا معلوم همه چیو رعایت کرده باشن؟) تازه در مورد تمیزی ظرفا هم مطمئن نیستم!  باید خودم غذا بپزم و لیست چیزایی که میتونم بپزم محدوده پس فکر کنم هر روز باید برم فروشگاه! لعنتی این حد از ترس از مردن تو مخمم نمیگنجه(رویاهام که بهشون نرسوندم و دنیا و جاهایی که هنوز ندیدم واقعا باید قبل از مرگم محقق بشن)

مدرسه رو بگو واقعا کلی ادم که معلوم نیست الوده ان یا نه(منظور از الوده بودن اینه که ممکنه مریض باشند و علامت های بیماری رو نشون ندن و من قراره باهاشون معاشرت کنم)

ای خدا که باید واسه خانوادمم نگران باشم مامانم روزانه با کلی ادم سروکار داره بابامم که داستانشو بالا گفتم بهارم که بچه است و واقعا نگرانشم و البته که مامانجون و پدرجونم خلاصه که بخوام از این حرفا بزنم واقعا باید تا صبح بنویسم

تو ذهنم یه جرقه ای زده که بشینم عین ادم بخونم واسه کنکور

فکر کنم این بار هزارمه که میخوام بشینم و بعد از چند روز یادم میره و میشم همون علاف و عاطل و بیکاری که فقط میخوره و میخوابه و اکسیژن صرف میکنه

فعلا که امروز شاید خوندم چون باید برم دنبال پختن غذام و ضدعفونی کردن اطرافم

البته که فکر کنم از اون 600 و خورده ای هزار نفر کنکوری 99 الان خیلیاشون درگیر حاشیه (کرونا و خیلی چیزای دیگه مثل خودم) شدن و البته که احتمال انقراص دسته جمعیم وجود داره چون اینجا ایرانه و بهبود فعلا نداریم و تا حالا که هرکس مبتلا شده مرده

شهردار منطقه 13 تهرانم که الوده شده و احتمالا مردم زیادی رو الوده کرده و دارم فکر میکنم این اتفاق دیگه برای کدوم از اقایون عرصه سیاست افتاده که محو شن کلا؟

از قرنطینه و این حرفام که کلا خبری نیست خداروشکر! مردم شهرای الوده میتونن از شهراشون و حتی از کشور خارج بشن و بیماری رو مثل نقل و نبات به همه شهرای دیگه انتقال بدن

میتونن ازادانه توی خیابون راه برند و الوده کنند و رد شند

میتونن ازادانه از وسایل نقلیه استفاده کنن و زمینه رو برای بیماری ادمای دیگه فراهم کنن

خلاصه که اینجا همه چیز خیلی گل و بلبله

امسال دیگه همه چیزو دیدیم و کشیدیم و فکر کنم بتونه تا مدت ها عجیب ترین سال زندگیم باشه خلاصه که ایندگان در اینده وقتی داستان این دوره ی مارو بخونن فقط با انگشت وسطشون ازمون یاد میکنن

گفتم که مراکز مذهبی رو نبستن هنوز؟هر روز چند نفر میرن و میان؟هر روز چند نفر در های حرم ها و ضریح رو لمس میکنن و حتی میبوسن و عین خیالشون نیست؟ واقعا مغزم تحمل این همه جهالتو نداره

چه کنم؟هیچ کاری نمیتونم بکنم جز افسوس و ترکوندن مغز خودم با فکر و فکر و فکر

برم اماده شم باید برم بیرون مخم درد میکنه ولی