866
نمیدونم امروز چند ساعت درس خوندم چون حساب نکردم ولی میدونم که بیشتر از دیروز درس خوندم و باز بیشتر از نصف برناممو نرسیدم اجرا کنم چون خیلی حجم برنامه امروز سنگین بود ( به خاطر باقی مونده های برنامه دیروز که به برنامه امروز اضافه شده بود)
صبحم ساعت 7 بیدار شدم و آلارمو خاموش کردم و دوباره تا 11 خوابیدم ( خرسِ درون لعنتی!) و اینطوری شد که روزم دیر شروع شد و اگه همون 7 نشسته بودم پای درسا الان برنامم جلوتر بود
دست راستم درد میکنه و حرکت که میکنه واسه تایپ الان ، یا وقتی خودکار دست میگیرم و میخوام بنویسم تیر میکشه و نمیزاره بیشتر بخونم و این یعنی واسه امروز کافیه
فردا با دوستم برنامه عکاسی داریم ، قبلا کنسلش کرده بودم ولی دوباره بهم گفت و ایندفعه نتونستم رد کنم و فکر کردم ناراحتش میکنه
کاش همون دفعه قبلی رفته بودم باهاش تا فردا که اینهمه کار دارم ( برنامه فردا + باقی مونده برنامه امروز) رو میتونستم انجام بدم و یه کوه درس نمیموند واسه پس فردا :((
شاید اگه صبح بتونم زود بیدار شم ، اون دو ساعتی که با دوستم بیرونم رو بشه جبران کرد ، نمیدونم ایده ای ندارم
مدام دارم به این فکر میکنم که اگه نرسم همه این تستا رو بزنم و حتی یکیشو به خاطر همین توی امتحان از دست بدم چقدر بعدا ناراحت میشم
روزای زیادی گذشت به خاطر اینکه اضطراب روزای باقی مونده و ادمای جلوتر از خودم نمیزاشت رو اصل موضوع تمرکز کنم و درس بخونم ولی الان میخوام به اونا توجه نکنم و فقط تلاش کنم ، اینطوری که نتیجه رو در نظر نگیرم میتونم بهتر تلاش کنم تا اینکه از نشدن بترسم و اضطراب بگیرم و تمرکزم و انگیزه ام واسه درس خوندن نابود بشه
برم بخوابم که فردا روز شلوغیه ، کاش دوستم کنسل کنه
کاش بزنم تو دهن خرسِ درون و زود بیدار شم