امتحانو دادم رفت ، امتحانشم کلا اینطوریه که وقتی تموم میشه اینقدر حجم مطلب بالا بوده که ادم هیچ ایده ای نداره چیکار کرده

مثلا دوستم تلگرام پرسید امتحانت چطور بود؟ گفتم والا نمیدونم ، ایشالا که خوب بوده :))

خودم یه کوچولو میخوام امیدوار باشم که اوکی بوده ولی وقتی یاد یه سکشن می افتم که همش به نظرم درست می اومد ولی نبود واقعا ، احتمال گرفتن نمره مورد نظرم از عرش میاد روی فرش و خوب دادن بقیه بخشا به چشم نمیاد

راستی ، از دفعه قبلی واسه رایتینگ وقت کمتر اوردم و نشد مینیمم کلمه رو بنویسم و احتمالا نمره رایتینگ از دفعه قبلی پایین تر میاد

جزوه ای که دیشب پیداش کردمو صبح قبل از اینکه وارد سالن بشم یه دوره کردم و باید بگم خوندنش بهتر از نخوندنش بود ولی نو اون سکشن که همه چیز به نظر درسته ولی نیست ، اینقدر زمان کمه که نمیشد فکر کرد و فقط باید تند تند هرچی بلدی رو میزدی و نشد اونجا عملیش کنم اطلاعاتو

از امتحان که اومدم خونه شبیه زامبی شده بودم ، از اینا که راه میرن و زنده ان ولی مردن ، مغزم خاموش بود و خودم بیدار با کلی سردرد

واسه همین خوابیدم و قرار بود 4 بیدار شم برم سر درسام ولی 6 به زور پاشدم

تازه داشتم یه خواب خوشکل سفر خانوادگی و دوستانه میدیدم به همونجایی که اولش د داره :)) میدونی کاش بخش دوستانه اش واقعی بود و توی دنیای واقعیم آدمای اون شکلی توی دایره دوستیم بودن ، دوستای من از تعداد انگاشتای یه دستم حتی کمترن و ایده ای واسه اینکه چطوری میشه آدمای بیشتری بهشون اضافه کرد ندارم ، شاید باید خودم معاشرتو شروع کنم؟ کجا آخه؟ من هیچ جای خاصی نمیرم و بیشتر وقتا خونه ام

خلاصه که خدایا نیازمند مقداری دوستِ باکیفیت میباشم ، نکنه همشونو گذاشتی واسه اونور؟ :))

– دانشگاه میخواد اربعین یه کاروان ببره کربلا ، من آدم مذهبی ای نیستم ولی به نظرم بد نمی اومد که یه تجربه اون شکلی داشته باشم و هرچی نباشه یه هایکینگ طولانی برم و یه کشور جدید ببینم ، زمانشو که پرسیدم دور و بر زمانیه که اینجا نیستم و در نتیجه کنسله این ایده

دیگه از چی بگم؟ اینکه یه کوه درس دارم که رو هم جمع شده ولی من آدم خوندنش نیستم و از حجمشم میترسم؟ چاره ای نیست و نهایتا باید خونده بشن ولی بازِ ذهنیش توانایی اینو داره که از استرس منو بکشه