امروز صبح که با مامان بیرون بودیم نزدیک بود با یه دوچرخه سوار نوجوون تصادف کنم و خدا به شدت رحم کرد که سرعتم کم بود و تونستم ماشینو کنترل کنم ، جوری که من ترمز کردم اگه یه ماشین دیگه پشت سرمون بود و فاصله نزدیکی داشت محکم میخورد بهمون و سپر ماشین می اومد پایین

چراغ ماشینا سبز بود و داشتم راهمو میرفتم که یهو دوچرخه سواره توی یه خیابون یه طرفه داشت خلاف می اومد و واینستاده بود که لااقل چراغ ماشینا توی چهارراه قرمز بشه و بعد بره ، همینطور کله شو انداخته بود پایین و اومده بود وسط خیابون

خلاصه که اگه یه درصد خدا بهم رحم نکرده بود ، الان به جای خونه ، داشتم آب خنک نوش جون میکردم

واقعا ترسیده بودم و ضربان قلبم نمی اومد پایین ، بغض کرده بودم و به مامان میگفتم من الان میزنم زیرگریه اینقدر که ترسیدم و فشار عصبی که بهم وارد شد زیاد بوده

الان بهترم ولی واقعا شکر که طوری نشد