836
ساعت ۷ که شد اون سکوت قشنگ تموم شد و پرستارا شیفتا رو تحویل دادن و خلاصه شلوغ شد
دراز کشیده بودم یهو ۱۰ تا آدم اومدن تو، پشمام ریخته بود این همه آدم یهویی دیدم
پرستاری که از ظهر تا امروز صبح کشیک بود (آقای طبیبی) حسابی آدم خوبی بود و موقع رفتن دیدمش و خدافظی کردیم ولی یادم رفت ازش تشکر کنم :((
پرستارای خانومم ایده ای ندارم چه شکلی مراقبت میکنن ، کاش به اندازه آقای طبیبی خوب باشن
صبح صدای گوشی همراه مریض که بلند شد و بیدار نمیشد خاموشش کنه، بیدار شدم و صداش زدم
بعدش دیگه نخوابیدم و کتابامو زدم زیر بغلم رفتم طبقه اول ، ICU و اتاق عمل و توی بخش استراحت اونجا که حسابی خلوت و پرنور بود نشستم به درس خوندن حدود ۲ ساعت
ژنتیک مندل خوندم ، درباره بازدهیش مطمئن نیستم
پرستارای آقای گوگولی کراش خودشون خوبه، کلا آدم خوش اخلاق دوس دارم (خودم اینقدر ساکتم و درون گرام که از آدمای خوش اخلاق و برون گرا خوشم میاد)