827
همچنان دارم وسط یه دریای طوفانی و پرموج دست و پا میزنم و نمیدونم کی این فکر شلوغ و درهمم میخواد نظم بگیره و بتونم بهتر رو مسیر تمرکز کنم
اینقدر همه چیز درهم شده که امروز بدو بدو رفتم کتابخونه ، چون نزدیک بسته شدن تایم کتابخونه به خاطر عید رفته بودم بعد از یکساعت برگشتم و دیدم شارژر لب تاب رو نبردم و رو زمینه ، فکرشو بکن! همه چیزو جمع کردم بردم و لب تاب به این سنگینی رو از خونه تا کتابخونه بردمش ، نهایتا شارژر یادم رفته بوده ببرم! درسته که اینقدر تایم کم بود که نیاز به روشن کردنش نبود ولی اگه برنامه واسه 10 ساعت بود و شارژر نبرده بودم همه چیز خیلی یهویی بهم میریخت
این یه نمونه کوچیکه ولی ، همه چیز بهتر میشه وقتی مسیر مشخص تر و واضح تر باشه و امیدوارم که اینطوری بشه زودتر
* دانشگاه ایمیل جواب نداده ، چون آخر هفته اونا بوده احتمالا حتی هنوز ندیدنش ولی بازم هنوز با استرس ایمیل رو رفرش میکنم و دنبال جوابم ، کاش فردا که روز کاری اول هفته شونه جواب منو بدن و از بلاتکلیفی در بیارن منو ، توروخدا وسط این همه استرس این یکی حل بشه :(((
* نزدیک خونه مون یه مسجد هست و به خاطر جشن عید غدیر دیروز و امروز این بسیجیای پررو کوچه رو قرق کرده بودن و نمیزاشتن ماشینا رد بشن ، نمیدونم چی توی مغزشون میگذره که میان با موتوراشون وسط کوچه و راهو میبندن ولی خیلی مزخرفه کارشون و هیچ حقی واسه این کار ندارن ، این کارشون فقط اختلال واسه ماهایی ایجاد میکنه که اونجا زندگی میکنیم و مسیر رفت و امدمون سد میشه
دیروز حتی به خاطر اینکه مسیرو بسته بودن و از مسیر جایگزین که خیلی تنگه رفتیم یه نیمچه تصادف کردم ، فقط به خاطر اینکه اون کوچه پهن همیشگی رو اونا قرق کرده بودن و نمیذاشتن کسی رد بشه!
امروزم که ساعت یازده و خورده ای شب کلی اتیش بازی و ترقه و سروصدا راه انداختن و اگه یکی مریض میبود ، حتما جوری به خاطر این سروصداها از جا میپرید که سکته میکرد! این چه وضع جشن گرفتنه؟ بدتر حالمونو بهم میزنن که
شبیه اون خانومیه که امشب وسط خیابون روبه روی بیمارستان دیدمش ، تو ماشین نشسته بود با کلی ادم که سوار کرده بود و هی بوق میزد ، اونم رو به روی بیمارستان ، مسیرم شلوغ نبود که بگیم به خاطر شلوغی و ماشینا داره بوق میزنه و کلا فازش شادی کردن بود ، احتمالا به خاطر عید! ولی آخه جلوی بیمارستان؟
خسته ام ، فردا ساعت 6 قرار دارم با پدربزرگه و اگه سرساعت بلندنشم میره و جام میزاره ،نمیدونم با این حجم از خستگی میتونم اون ساعت بلند بشم یا نه