820
دوستای دبیرستانم امروز باهم قرار دارن که برن بیرون و به منم گفتن که برم
دوست دارم دوتاشون رو ببینیم ولی هیچ حسی درباره دیدن بقیه شون ندارم و اینقدر به نظرم رابطه دبیرستان سمی بود و قبل کرونا دوست نداشتم برم مدرسه، که الان شوقی واسه دیدنشون نیست
از یه طرفم الان بیشترشون دانشجو شدن و از کنکور من احتمالا خبر ندارن و فکر میکنن من اون سال نرفتم دانشگاه، اگه مدرسه گند نزده باشه به همه چیز
واسه همین هیچ حرف مشترکی ندارم باهاشون و حتی اگه مدرسه گند زده باشه هم نمیخوام برم و توضیحی بدم واسه همین نهایتا رد کردم و گفتم نمیتونم بیام
یکیشون با اینکه ما اون موقع هم باهم صمیمی نبودیم ولی خیلی آدم خوبیه و اون بهم پیام داد که برم و دیدن اون و یکی از دوستای دیگه ام که اون موقع باهم سر یه نیمکت بودیم و پایه تقلبای باحال بود و حسابی باهاش خوش میگذشت فقط آدمایی بودن که میخواستم تو این جمع ببینم ولی زور اونایی که نمیخواستم ببینم بیشتره
از یه طرفم اگه برم چندساعت درگیرم حضور فیزیکی اونجام و بعدم که برمیگردم مغزم از overthinking نابود میشه و درسام که همین جوری زیادن، بیشتر رو هم جمع میشه