داشتم یکی از وبلاگای تازه اپدیت شده رو میخوندم که دیدم نوشته ” حالا که اخرای بهاره … ” پنیک کردم و نفسام هنوز جا نیومده ، انگار یادم رفته بود و تازه یادم انداخته باشن که دیدی 3 ماه اندازه یه چشم به هم زدن طول کشید و الان اخرای ماه سومی؟ چقدر با اون ادمی که 1فروردین دربارش فکر کردی مچ شدی و چقدر تغییر کردی؟ اینکه اینقدر زمان زود میگذره منو میترسونه 

نوشتن همه چیزایی که تو ذهنمه سخته ولی در همین حد بگم که اخرین روزای یه بازه زمانی مثلا اخرین روزای ماه ، سال، فصل باعث میشن یه نگاه به عقب بندازم و وقتی چیز خاصی نمی بینم و به جاش میبینم که زمان سرعتش از من بیشتره ، حس میکنم باید بدوام و علاوه برناامیدی ، استرسمم زیاد میشه 

فلذا امروزِ بعد امتحانمو با احساسات این شکلی ، وارد فاز ” درس درس تا پیروزی ” میکنم 

_ مامان امروز امتحان داره و باید بهش پیام بدم