::73 ::
دلم میخواست برگردم به همون دورانی که گزینهی دوست داشته شدن تو تنظیماتم غیر فعال بود…
دیشب یاد پسره افتادم. همون که گفتم تو برنامههه ازش خوشم اومده بود. اسم هه اون یادم اومد ولی اسم هیون گیو نه. اسم برنامه رو سرچ کردم و سی ثانیه نشد پیجهاشونو تو اینستا پیدا کردم! تو پیج هیچکدوم خبری از اون یکی نبود. دلم گرفت. گفتم چرا اصلاً اومدم دیدم… البته خودمو آماده کرده بودم که ممکنه با جداییشون روبرو بشم. ولی باز ته دلم میخواست هنوز با هم باشن. یه پیج طرفداری پیدا کردم که نوشته بود هنوز با هم هستن. حالا چرا تو پیجاشون هیچ خبری از هم نیست نفهمیدم. به هر حال نه فالو کردم نه لایک اومدم بیرون. دوست ندارم خبری ازشون داشته باشم. دوست دارم تا ابد فکر کنم که با همن. دلم نمیخواد دوباره با دنبال کردن یه عشق شکست خورده روحم اذیت بشه. :/
هنوزم برام جذابه که هیون گیو رو دوست داشتم. زیاد تو برنامه نبود ولی همونقدری هم که بود همهشو دوست داشتم! تکتک رفتاراشو! همیشه فکر میکردم اونقدر سختگیرم که آدمی که بتونم دوستش داشته باشم در جهان وجود نداره. ولی دیدن هیون گیو خیلی جالب بود. باعث شد حتی بیشتر دلم بخواد که دوست داشته بشم. از جانب همچین آدمی!
و ای تویی که نیستی! با اینکه میدونم وجود نداری ولی من هنوزم بهت فکر میکنم… هنوزم نمیتونم باور کنم که قراره هیچوقت هیچکس رو دوست نداشته باشم و هیچوقت هیچکس دوستم نداشته باشه… با اینکه میدونم محاله و میدونم تو در سرنوشت من وجود نداری و قراره همینطوری تنهایی تا تهش برم، ولی بازم نمیتونم بهت فکر نکنم… ته دلم همش یه حسی میگه چرا… چرا نیستی… چی میشه اگه باشی؟ چرا من باید جزو آدمای تنها باشم؟