روز خوب و قدری هم بد، یه پارادوکس کامل:)

امروز با رفتن به کوه شروع شد. خانوادگی ساعت6 رفتیم کوه برای چیدن هندوانه کوهی.

بعد از برگشتن مشغول مرتب کردن اتاقم شدم که در دوران امتحانات به شکل غیر منتظره ای ترکیده بود. یه جورایی امروز روز مرتبکاری بود. بعد از اتاق رفتم تا کمی گل و گیاه پاسیو رو مرتب کنم و حرصشون کنم. اینجا بود که به عمق فاجعه پی بردم. تقریبا نصف گلام درگیر شپش آردآلود شدن. در حقیقت بسیار اعصاب خورد کن بود؛ اما خداروشکر ملاتونین داشتم کمی سم پاشی کردم و تا حد توان با دستمال برگها رو تمیز کردم. البته تا یه مدت باید تکرارش کنم تا از دستشون راحت بشم.

اسکار بخش استرس انگیز امروزم میرسه به بازنویسی مقاله. به شکل عجیبی برام سخته و اصلا دستم نمیره که بازنویسیش کنم. مطمعنم اینم دلیلی نداره جز ترس از اشتباه و شنیدن انتقاد. البته باید این عادت گرامی رو یا ترک کنم و یا اونقدر توانمند و عالی کار کنم که نیاز به ترکش نباشه:)

من دومی رو

ترجیح میدم. فکر کنم تا ابد نتونم انتقاد و تحمل کنم. برای همینه که سعی دارم کارام رو در حد بسیار عالی تموم کنم.

امروز تو تمام روز پادکست رختکن بازنده ها رو گوش میدادم. جالب و دوست داشتنی و خنده دار بود. حتما در ادامه دنبالش میکنم. چون واقعا فاز خوبی داشت.

تضاد امروزم هم میشه گفت شامل این موارد بود که، کوه رفتیم، کارا رو سر و سامون دادم، سر گلا و تقریبا تا حدی از بی مسئولیتی خودم عصبی شدم و اینکه استرس بانویسی. این اخری رو تموم میکنم حتی اگه لازم باشه مثل جغد بیدار بمونم:/

خوب تا حدی بد نبود، خوب پیش رفتیم و موفق بودیم. البته اگر حساسیت گرامی اجازه بده امشب رو به کارمون ادامه خواهیم داد:)

گلاش خیلی قشنگن:)