دیروز به دوستام میگفتم خوابگاه که بودم، میرفتم بیرون تازه ساعت ۱۲ شب برمیگشتم😂 ساعت ۱۱ و نیم شب تااازه با اکسم میرفتیم رستوران غذا بخوریم. سوار ماشین دوست اکسم میشدم..😂 پشمای خودم از کارام ریخته بود. میگفتم من چه جرئتی داشتم😂

محدثه گفت رفتی اونجا کاراتو کردی برگشتی تازه الان پشمات ریخته؟😂

زهرا هم میگفت شهر غریب گیر اوردی رفتی عشق و حال فقط 😆

با این تعریفی که من از خوابگاهمونو دانشگاهمون کردم، اونا بهم گفتن تو مهمانی نگیر. ما میایم اونجا. با همم یه اتاق میگیریم کیف میکنیم😂

الف یه پست برام فرستاده تو اینستا که میگه”پسر خوب پسریه که هنوز معلوم نشده پسر بدیه” گفتم خوبه حالا خودتونم میدونید چه جونورایی هستید😂

منم یه پست براش فرستادم که میگه “من ریدم توی اون روزی که تورو دیدم واسه اولین بار،عین بختک افتادی توی زندگیم و نمیری اصلا از اینجا،من که اصلا نمیخوام ریختتو ببینم ولی خب مجبورم انگار، تو رفیقمی ولی من میفروشمت حتی به یدونه پیتزا” اونم اومد گفت عهههه چقدر خوب بود حال کردم با این پسته😂

امروز صبحم دوستام ساعت ۸ قرار پیاده روی گذاشته بودن. ولی من تا ساعت ۱۰ خواب بودم =) و داشتم ک* خواب میدیدم. خیلی خواب بد و وحشتناکی بود. زیاد رو مود خوبی نیستم الان.

فردا باید برم تست هپاتیتمو بدمو شلوار بیمارستانمو تنگ کنم دیگه چیزی نمونده به شروع دانشگاه🤦🏻‍♀️