61
اون دختره دوستش اومده برای من تعریف میکنه که دیشب دیدتش -_- دو تا ویس فرستاده بود داشت توضیح میداد که چیشد و اینا هی منتظر بودم بگه درباره توم حرف زد ولی هیچی نگفت :/ فقط گزارش کار اقا رو بهم داد که به منم مربوط نیست.
اومد گفت دیشب داشته میرفته بیمارستان وسط راه دیدتش سوار ماشین شده و گفته دنبال اینم یه نفرو پیدا کنم بره جام شیفت وایسه برگردم شهر خودمون خیلی وقته نرفتم.
بعد دختره در ادامش گفت خیلی خسته و داغون بود. هم بخاطر کاراموزیا و هم شیفت که میره وایمیسه.
میگه همشم منتظر بود من سوال بپرسم بگم عه چرا کات کردیو اینا. ولی هیچی نگفتم به روش نیاوردم.
انصافا اصلا دلم نمیخواد بدونم چیکار میکنه. هرچی بیشتر دربارش میشنوم بیشتر حالم خراب میشه.
امروز صبح یاد یه حرفش افتادم خندم گرفت 🙂 دوستش ماشین داشت میومد دنبال ما که مارو برسونه، اینم به من میگفت برات راننده شخصی اوردم عزیزم. خندم تبدیل شد به حسرت و داغ از دست دادنش.
*درخواست مهمانیمو ثبت کردم. امیدوارم قبولم کنن..