دو روز پشت سر هم کشیک موندن پدرمو درآورد.خیلی سخت و طاقت فرسا بود.کرونا بازم پیک زد و شاید دیروز شلوغ ترین کشیک اون شهر بود.و جالبیش اینجاس که بازم نمیخوان قبول کنن کرونا گرفتن و بازم هیئت و مجالس برپاست.انقدر خسته بودم که امروز هفت ساعت خوابیدم.تو خوابم با آدمکشا دست و پنجه نرم میکردم،گیر چنتا آدمکش افتاده بودم و خودم و خواهرمو از اون وضعیت نجات دادم و آخر سر هم نیروهای امنیتی آدمکشا رو دستگیر کردن و معلوم شد هرکدوم 130میلیون پول گرفتن که اعضای ساختمون ما رو بکشن.نه تنها خستگیم درنرفت بیشتر اعصابم خورد شد.نمازم داشت قضا میشد که بیدار شدم.بعد نماز دوش گرفتم.کار مفیدی انجام ندادم.فردا مرکز غربالگری کرونا شیفت صبحم.باید بعد نماز و شام دو سه ساعت درس بخونم تا امروز از دست نره.این هفته شیفتام زیاده و برای رسوندن برنامه هام باید دوچندان تلاش کنم.

خدایا شکرت که خوابم حقیقت نداشت.ترس خیلی بده.خیلی‌.

خدایا من امید دارم که نهایتا حق رو پیروز میکنی،تو این وضعیت تشخیص حق  وباطل خیلی سخت شده.دنیا رو نجات بده حالمون خوب نیس🖤

برچسب‌ها: طرح , درددل