دیروز خانواده خواهرم که از تهران اومدن و مامانینا رو شام دعوت کردم.اولین تجربه ی شام پختنم برا مهمون بود و خیلی استرس داشتم ولی خداروشکر خوب بود.عالی نبود ولی واسه تجربه اول قابل قبول بود.میم هم خیلی کمکم کرد تو خرید و شستن ظرفا.امروز و فردا کشیکم.امروز نتونستم درس بخونم ولی میخوام شروع کنم.هفته ای که داره میگذره مباحث عقب افتاده از آزمونای قبل رو خوندم و مباحث آزمون پیش رو از هفته بعد شروع میکنم.تعداد مریضا مثل همیشه اس ولی مریضای هیستریک زیادن.

خواهرشوهر خواهرم با شوهرش اومدن درمانگاه دیدنم.شوهرش اهل این شهره و واسم غذای نذری و میوه و یه دامن آوردن.اومده بودن خوشامد بگن که پزشک شهرشون شدم😊

 

برچسب‌ها: طرح , درس بخونیم