راستشو بخوام بگم، به دوستای دانشگاهم اعتماد ندارم.. مطمئن نیستم که همینا وقتی من پیششون نباشم، پشت سرم حرف میزننو قضاوتم میکنن یا نه.

اون موقع که من تو خوابگاه اماده میشدم با دوست پسرم برم بیرون، همیشه با یه حالت تمسخری نگام میکردن..

یکی دو بارم پیش اومده بوده که وقتی من نبودم درباره رابطه من با اینو اون حرف زدن!

وقتی تازه کات کرده بودم، یکیشون اومد بهم گفت من از اول به بچه ها گفته بودم اینا کات میکنن معلوم بود =) و وقتی اینو گفت من خیلی ناراحت شدم 🙂 انگار منتظر همچین اتفاقی بودن، انگار دلشون میخواست اینطوری شه و فکر کنم الان خیالشون راحت شده !

دخترا یجوری فلان جاشون سوخته بود که انگار حالا من چه کار خاصی کردم.. یه دوست پسره که همه میتونن داشته باشن! از طرفیم پسرای کلاسمونم به جور دیگه سوخته بودن که من بهشون پا ندادم و میرفتن تو خوابگاه پیش دوست پسر من، درباره من چرتو پرت میگفتن بهش.

خلاصه اشو بخوام بگم، تو اون دانشگاه خیلی خیلی تنهام و الانم تموم انگشت اشاره ها به سمت منه. حتی از جانب دوستای خودم !..

و خب این چیزا بیشتر از کات کردنم ازارم میده. اینکه دو نفر به هر دلیلی با هم اوکی نباشنو کات کنن عادیه و برای هرکسی پیش میاد.. ولی بقیه همیشه سرشون تو کار من بوده و هست و خواهد بود.. و بدیشم اینه جلو روم چیزی نمیگن که جوابشونو بدم. هرچی میگن پشت سرم میگن که به گوشم میرسه و نمیتونم کاری کنم و فقط اذیت میشم..

بدی خوابگاهی بودنم اینه که فضای شخصی و خصوصی نداریو هرکاری کنی همه میفهمن.. حتی اگه سعی کنی که پنهون کنی..

یکی از دلایلی که ما کات کردیمم همین تو چشم بودنمون بود 🙂