حقیقتا باید بگم که دلتنگم..خیلیم زیااااد دلم تنگه. یاد روزایی که داشتیم افتادمو دلم گرفت.

کاش یا هیچ وقت ندیده بودمت، یا اینکه هیچ وقت این اتفاق نمیوفتاد خوب میموندیم کنار هم.

سهم من از این رابطه فقط اشک و آه و حسرته..

تو به من کامل توضیح ندادی ولی من حقیقت رفتنتو میدونم.. میدونم دلیلت اون چیزی نبود که گفتی..میدونم یه چیزی فراتر از اونه..ولی پذیرشش برام سخته..خیلی خیلی سخته..

یادمه یه روز عکس دختر تو گوشیش دیدم. به شدت ناراحت شدمو خودشم اینو فهمید. هی بهم میگفت چرا نگام نمیکنی؟ دیگه دوسم نداری؟چرا باهام حرف نمیزنی؟

و وقتی گفتم اون عکسه چی بود؟

گفت باور کن اون مال قبله. پاکش میکنم

نمیخواستم درباره اون چیزی بدونم. فقط گفتم پاکش کن

اونم گفت هنوز دوسم داری؟ چرا اینجوری میکنی باهام؟

گفتم تو عکس یه پسر دیگه رو تو گوشی من میدیدی چه حسی داشتی؟

گفت اگه واسه قبلا بود مشکلی نداشتم ولی حین رابطه خب درسته نباید همچین چیزی باشه. منم وقتی با توم با کسی دیگه که نیستم.

و من عقلم نرسید بپرسم اگه واسه قبله، چرا هنوزم نگهش داشتی؟ نکنه هنوز فراموشش نکردی؟هنوز بهش فکر میکنی؟

برای یه مدت اون عکسه شده بود خوره ی ذهنم و این حسو داشتم‌که شاید الان که پیش من نیست دست یه دختر دیگه رو گرفته باهاش میره اینور اونور..

و خب الان این حسو دارم که شاید اون دختره برگشته تو زندگیش یا حتی یه دختر دیگه.. که باعث شده بره!

دلم خیلی شکسته..💔