388 – پروانه
امشب دیدمش
تو هیئت محل
البته خوب محرما این دیدنه طبیعیه
ولی چند شبو من مشهد بودم و بعدشم که اومدم اون نبود
و اینگونه بود که دیدن ما رسید به امشب
هرچند که فک نکنم اون منو دیده باشه
اون داش زنجیر میزد و پشتش به من بود
لحظه اولی که دیدمش فقط تا چند ثانیه نتونستم نفس بکشم
ولی بعدش خودمو جمع و جور کردم
جالبه که هیچچ حسی بهش نداشتم
چه عجیبه زندگی
ولی تو هنوزم دوس داشتی ترین آدمی بین آدمای دیگه برا من
هرچی نباشه یروزی یه ماجرایی بینمون بود
هیییییییی