من واقعاً متاسفم که گذرتون به اینجا می‌افته و این پست‌ها رو می‌خونید…

تو عمرم هیچ جایی بیشتر ازینجا، خزعبلات ننوشتم! اینجا یه بخش از مغز منه که هیچ‌جای دیگه نیست.

حتی پست‌ها به اون راحتی که می‌بینید و می‌خونید نیست. چون بارها و بارها کامنت‌هایی گرفتم که فهمیدم برداشتی که از پست شده، با مفهوم پست من هیچ ارتباطی نداره. چون نمی‌تونم تمام گذشته رو ضمیمه‌ی اون پست کنم و دلیلی هم برای این کار وجود نداره.

اینجا من فقط چیزایی رو می‌نویسم که توی سرمه و هیچ‌جایی نمی‌تونم ازش حرف بزنم یا بنویسمش. در واقع اصلاً ارزش نوشته شدن رو نداره! ولی از سر تنهایی و نداشتن کسی که شنونده‌ی این مسخره‌جات باشه، مجبورم اینجا بنویسم. تا یکم حالم بهتر بشه. تا فقط در موردش حرف بزنم و بذارمش ‌کنار.

در نتیجه اینجا و نوشته‌هاش برای من مهم نیستن. اکثراً بخش مهمی از زندگی من نیستن. فقط برای خالی شدن و گذشتن ازشونه که اینجا می‌نویسم‌شون.

گاهی کامنت‌هایی می‌گیرم که تمسخر و توهینه! در حالی که چیزایی که من نوشتم خیلی خیلی مسخره‌ترش،تو زندگی تک‌تکتون هست! ولی شاید فقط موقع درد و دل با دوستاتون ازشون رونمایی می‌کنید! یا حتی هیچوقت هیچ‌جا ازش چیزی نمی‌گید و نمی‌نویسید. ولی امکان نداره وجود نداشته باشه! مگه اینکه یه دانشمند باشید و در حال مطالعه روی مسئله‌ای حیاتی در جهان، کهدر اون صورت چرا باید گذرتون به یه وبلاگ دور افتاده توی بلاگفا بیفته و وقتتون رو واسه خوندنش هدر بدید؟ پس اینجور کامنت‌ها برام خنده‌داره! و همینطور کامنت‌هایی که فکر می‌کنن از روی چند خط نوشته می‌تونن برام نسخه بپیچن یا بهم توهین کنن یا قضاوتم کنن! در حالی که کل اینجا حتی ۵٪ از زندگی منم نیست!

کامنت‌های دیگه‌ای هم هستن که خیلی پست‌ها رو جدی می‌گیرن و نظر می‌دن. اون موقع راستش حس عجیبی دارم. مثل همون اول پست. متاسفم می‌شم ‌که کسی وقتش رو گذاشته برای خوندنش.

من برای خونده شدن یا کامنت گرفتن نمی‌نویسم. و حتی چیز قابل خوندنی هم نمی‌نویسم. یه سری حس زودگذر یا اتفاق‌های بی‌اهمیت. نه که اون آدما بی‌اهمیت باشن. ماجراها و اتفاق‌هایی که در موردش حرف می‌زنم چیزای پیش پا افتاده‌ای هستن. خلاصه که حتی اگه این پست رو هم تا انتها خوندید، بازم از گرفتن وقتتون متاسفم!