تقریباً مطمئن بودم کسی بهش توجه ای نمی کنه. ولی به محض گذاشتنش، میم با چند تا شکلک متفکر غافلگیرم کرد. و خب چون تنها کسیه که می دونه، با پاسخم متوجه شد. و البته که هیچکس دیگه ای توجه ای نکرد. می خواست استوری بذاره که خدا رو شکر فهمید نباید بذاره.

اومدم اینو بنویسم که یاد میم افتادم و اول میم زو نوشتم. حالا برم سر حرفم. یکی بهم گفت سرش شلوغه و فلان و بهمان و فرصت زیادی برای سریال دیدن نداره برعکسِ من! که البته قصدش معرقی خودش هم بود. و من چقدر ازین آشنایی های مجازی بدم میاد. مخصوصاً که توی وبلاگ باشه. که یکی ندیده و نشناخته و برحسب چند خط نوشته بیاد و بگه می خوام بیشتر بدونم از شما. به نظر من حتی اگه قصدش بد هم نباشه درست نیست این کارا. چه معنی داره. موندم چی جوابش رو بدم. سال ها پیش همین بساط توی بلاگفا پیش اومد و هر چی جدی تر با طرف حرف زدم، پیله تر شد و هر چی عصبانی تز شدم، مشتاق تر! 😐 کار به بستن کامنت ها کشید و رفتنش به وبلاگ دوستم و اونجا پیغام دادن! البته توی بیان دیگه دوستی در کار نیست ولی اینکه چطوری جواب بدم که ول کنه بره رو نمی دونم. :/

پیام دادم به میم. گفتم چی بگم این ول کنه بره. یکم حرف زدیم و باز کلی خندیدم از دستش. آخر هم یه چی گفت از سال ها پیش. -__- البته یه دردسری هم شد چون آدرس وبلاگ رو خواست! :دی و آدرس اون وبلاگ رو نداره. آدرس این وبلاگ رو هم نداره. آدرس یکی دیگه رو داره! :)))) و البته چیز خاصی نبود و می شد آدرس بدم چون چیز به دردبخوری نبود که بخواد بخونه. البته که کلی درمورد خودش پستِ ثبتِ موقت شده، اونجا موجوده! :دی خلاصه که برم یه چی جواب بدم این کامنت رو بلکه ختم به خیر بشه. :/