:189:
رفتم تو صفحه چتمون و رفتم اولین پیام. واتساپو پاک کرده بودم واسه همین اولین پیاما برای تقریباً یه سال پیش بود. خوندم خوندم خوندم. خوندم و خندیدم. دلم برای خودِ قبل از مردادِ ۱۴۰۰ ام تنگ شد… تیکهتیکه شد…
چقدر تو این یه سال حرف زده بودیم. چقدر خندیده بودم… البته هنوز به اون تاریخ کذایی نرسیده بودم که اون بالا زد در حال نوشتن! و خدا رو شکر واتساپ لعنتی هر چی نداره این یکی رو داره! به صدم ثانیه اومدم بیرون و پیامش بعدش رسید. خیلی ضایع بود پیام میداد و همون آن تیک آبی میخورد! -__-
حرف زدیم کوتاه. چون باید میرفت بخوابه تا ۵ صبح پاشه. بعد از خوندن چتامون انگار دنبال بهونه بودم تا بازم بخاطر بودنش ازش تشکر کنم. ولی الان و یهویی گفتنش یه جوری بود. بعد از آخرین پیامم براش یه گل گذاشتم ولی هنوز ارسال نکرده بودم که پیام اون زودتر اومد: از شمام ممنونم که همیشه کنارم بودین و یه گل رز آخرش. بعدم من پیامم رو فرستادم و یه گل پنجپر صورتی.
بازم به موقع اومد. نذاشت به روزایی که حالم بد بود برسم. تو اوج همون روزایی که حالم خوب بود خوندن چتا رو قطع کرد.
سالهای اول خیلی حرف میزدیم. خیلی خیلی. البته که همیشه بیشتر من. و توی لاین میشد از چتها یه نسخهی کپی داشته باشی. چتامون رو داشتم و گاهی میخوندم. تا سالها. ولی یه روزی بالاخره همه رو پاک کردم. دلم نمیخواست وابستهی اون چتها باشم. حتی همین الان هم همین آرشیو یک ساله رو میتونم راحت پاک کنم. خیلی راحتتر حتی.
این چند روز مدام گیر داده که عکس بفرستم براش با کلاه. و من کلاه رو فقط یکبار دیدم و انداختمش طبقهی بالای کمد دیواری. -__- نمیدونم چرا حساس شدم روی این کادو. حق دارم البته. ولی نمیدونم اون چرا ول کن نیست. :/ و دائم یادآوریش میکنه. امیدوارم بیخیال بشه فراموشش کنه. -__-