هم قصه ی عاشقانه میخوام و هم نمیخوام..هم بیزارم از عشقای اتشینی که به مرور زمان تغییر شکل میدن و راکد میشن..هم دلم میخواد تصوراتی ک ی روزایی از عشقهای بزرگ و روابط رمانتیک داشتم واقعی باشه..برای همینه که گاهی بیزار میشم از کتاب عاشقانه ای که دارم میخونم،تماشای سریالی که ماجرای عاشقانه داره،،داستان عاشقانه ای که تو ذهنم ساختم،و لحظه ی بعد آنچنان شیفته وار خودمو غرق خوندم و تماشا کردن و شاخ و برگ دادن بهشون میکنم که بیرون اومدن ازشون و روبرو شدن با دنیای واقعی برام شکنجه س..

میبینی؟من خیلی ترسناک شدم