به شکل عجیبی بیدار شدن اونم صبح زود تو فصل پاییز خیلی سخته😅 امروز گوشیم که زنگ خورد آرزو میکردم تو اتاقم روحی جنی چیزی بود گوشی رو خاموش میکرد😂 اما درنهایت خودم این کار و کردم. چشمام باز نمی شد اصلا، حتی با اینکه یه ساعت بعد از بیدار شدن داشتم کار میکردم، اما خواب آلودگیم کمتر نشد که بیشتر شد. اخرم قهوه خوردم و بعد رفتم دانشگاه. گفتم با این حال تو اتوبوس خوابم میبره حالا بیا و این و حل کن😂

کنفرانس امروزم خوب بود. یه جوری شده که دیگه مثل قبل با اومدن اسم کنفرانس استرس نمیگیرم و یه هفته قبلش نمیشینم برنامه ریزی کنم. خیلی عادی شده و این خیلی خوبه.

امروز تقریبا خوب کار کردم اما خوب بهتر هم میتونستم عمل کنم. کمی درمورد فردا نگرانم، باید برم ببینم شرایط انتقال چجوریه و یکم پرسوجو کنم. امیدوارم خوب پیش بره.

رفتم کتاب خونه، کتابایی که امانت گرفته بودم و برگردونم، اما بازم پنجتا کتاب گرفتم😂 سه تا کتاب روانشناسی و دوتا رمان.

امیدوارم رمانا اونقدر خوب باشن که برای خوندن روانشناسی اخلاق به عنوان جایزه برای خودم قرارشون بدم😁

۲۴ساعته خوبی بود.

مطمعنم فردا از امروزم بهتر میشه

پیش به سوی روزای بهتر و فراتر از ان