بهار وقتی مستی بنویس
وقتی از خودت بیخودی، وقتی میخوای توی تونل جیغ بزنی…
یک
دو
سه…

نمیذارن آدم تو حال خودش باشه، همیشه یکی هست که عین کنه بچسبه بهت، واسه ارضای حسم و روحش…
چته حیوون؟

دست نزن به من…
بذار موهامو باز کنم..
بذار مست بشم و پرت و پلا بگم…
بذار با یه تاپ برم تو حیاط.. 

بذار همه چی از دستم بیفته و بی‌حال بشم
و کاری به کارم نداشته باش!

نخواه منو”،لطفا! همین یکبار” !
بذار تنها برم زیر دوش آب یخ، تتلو بخونم و بخندم و وسطاش گریه کنم و  به این فکر کنم چقدر از تو و تمام مردای دنیا متنفرم…

بذار، فک کنم یه وقتایی همتون گوگولی و خوب و جنتلمن و نیچه پرستین، ولی نه، نذار اشتباه کنم!

بذار تا ابد تنها بمونم
منو و کتاب و موسیقی و شب و رویاهام..

رویاهام؟
کجان؟
اوکی،
از فردا بهشون فکر میکنم.
الان گمشو از کله م  بیرون، میخوام بخوابم
“تنها”🌿💚💚💚

رها باش بهارنوشت