بهوش که اومدم،با یه نگاه مغرورانه رو به دکتر بیهوشی گفتم:

دیدی من مث بقیه چرت و پرت نگفتم ؟

همشون بلند بلند خندیدن

فکر کردن دارم چرت و پرت میگم؟!

ی ربع بعد،به بابا گفتم: کو گوشوارم؟

انگار که یه سرگرمی جدید پیدا کرده با شیطنت گفت:

فروختمش،پولشو زدم به جیب

گفتم : اوکی حواسم جمه

ولی چرا به دارایی هام چشم داری؟