چیزی که با تمام وجود ازش متنفرم
از بچگیم متنفر بودم که آدما حرفامو به عنوان پز دادن میگرفتن
آخه من مگه چیزی دارم که باهاش پز بدم؟ تو بد ترین کوچهِ بد ترین محلهِ عقب مونده ترین منطقهِ دور افتاده ترین شهر ایران زندگی کردن پز دادن داره؟
از اینکه فک کنن با حرفام دارم ازشون میخوام نازم رو بکشن و دلشون برام بسوزه متنفر بودم
هیچوقت دوست نداشتم کسی فک کنه خیلی خوشبخت یا خیلی بدبختم
از اینکه وقتی تو خیابون راه میرم و بهم زل میزنن متنفر بودم و هستم
همیشه تو دلم میگفتم چرا منو به عنوان یه آدم عادی نمیبینید؟
هیچوقت دوست نداشتم پست درمورد اینکه چقدر از خودم متنفرم و میخوام خودمو بکشم بزارم چون میدونستم قراره بیان بهم بگن آره نکن عزیزم من دوستت دارم ولی تو دلشون بگن این چقدر لوسه فقط دنبال جلب توجهه
هیچوقت نمیخواستم آیدی چنلمو به کسی بدم چون توش در مورد اینکه دستمو با شیشه بریدم نوشته بودم
همش به این فکر میکنم که وقتایی که حالم بده و یه جوری میشم چرا به عاتی پیام میدم؟ اگه فکر کنه فقط میخوام جلب توجه کنم یا از زیر کاری در برم چی؟
دوست ندارم امسال برم مدرسه
نوجوون های امروزی خیلی با اعتماد بنفسن و خیلی دوست دارن با بقیه شوخی کنن، خیلی پر سروصدان و یه عالمه دوست دارن و پایه و باحالن
دقیقا برعکس من
حتی خوشم نمیاد از اینکه اعتماد بنفسم چقدر پایینه حرف بزنم
حس میکنم دوستام تو دلشون میگن خودشو لوس میکنه که باهاش اینجوری رفتار کنیم
نمیشد اون شب کوفتی 9 ماه قبل از اینکه من به دنیا بیام مامان بابام بیخیال میشدن؟ :/
شاید این پست خودش بنظرتون برای جلب توجه باشه ولی
من ازتون نخواستم وبم رو بخونید!
گمشید بیرون.