تو رفیق‌ترینِ منی،

عزیزِ منی،

صبوری و آرام…

عشق؟

تو مهربان‌ترینِ منی، دوست‌داشتنی‌ترینِ منی، ارزشمندی و قابل اعتماد.

عشق را نمی‌دانم،

ولی به نام تو که می‌رسم، سلول به سلول، لبریز اشتیاق می‌شوم. تو را که می‌بینم، به هیجان می‌آیم و کنارت که می‌نشینم، هزاران هزار پروانه‌ی عاشق، میان هزارتوی قلبم، پرواز می‌کنند.

بی‌اختیار به تو فکر می‌کنم هر لحظه و دلم می‌خواهد تمام فیلم‌های خوبِ جهان را با تو ببینم، تمام موسیقی‌های خوبِ جهان را با تو بشنوم، تمام کتاب‌های خوبِ جهان را کنار تو بخوانم و تمام رازهای پنهان دلم را با تو بگویم.

نامت را چه بگذارم؟

وطن؟

رفیق؟

مرجان؟

عشق؟

تو واقعا کیستی؟

تو کیستی و از اهالیِ کدامین جهانی که اینهمه دوستت دارم؟!