بهترین هوادار
بنام دادار هور
ما هسته پنهان
تماشاییم!
زتجلی ابری کن بفرست
که ببارد بر سرما!
باشد که به شوری
بشکافیم،باشدکه ببالیم وبه خورشید تو پیوندیم!
ما بی تاب ونیایش بی
رنگ.
از مهرت لبخندی
کن،بنشان بر دل ما
باشد که سرودی برخیزد
در خور نیوشیدن تو…
این شعر از هشت کتاب
سهراب سپهر ایرانه!عجیب کلماتش بر لوح دلم میمونه و عجیب تر با وجود پیچیدگی
لمسشون می کنم!
وقتی که خسته میشم از
تمام نظم ها وبیگانه م باتموم نثرها،شاید نظم-نثر سهراب که از نظم دور وازنثر
فاصله داره بتونه اون گوشه قلبمو آروم نگه داره وگاه وبی گاه بهونه نوشتن بشه!
بهونه نوشتن یه
هوادار که گاهی وقتا نمیدونه چی بنویسه که قانون زمین برنخوره! نمیدونه چی بنویسه
تا چینی تنهایی آدما ترک بر نداره و حس درخت از بین نره!
گاه وبیگاه بیگانه
میشم باخودم،باخودی با زحمت ساختمش وسعی کردم متمایز باشه با آدم های دیگه!سعی
کردم هرچقدر مهربونی وسادگی ویکرنگی وصداقت وعشق وعلاقه س رو بریزم تو جام
وجودم…
اما غافل از چرخش
زمانه وگردش زمین…
الان بعداز گذشت
روزهایی که خودمو تو کارگاه ذهنم میساختم،به یه چیزی رسیدم… همه مهربون
نیستن…همه خوب نیستن…همه…حالا حرف پلیس هارو بهتر می فهمم”همه مجرم
هستن مگه این که خلافش ثابت بشه”…
تو سرزمین هواداری
قانون نا نوشته زیاده…قانونی که نوشته نشه نه میشه رعایتش کرد وبرای رعایتش
بایدی هم وجود نداره…
این میشه که داداش
خوبمون ناراحت میشه از بقول خودش اظهار لطف هامون!
نمیدونم کی وکی ها
کجای زمان وکجای مکان …
اما همه هوادار ها خودشون
یه هوادار دارن که حسابی مهربونه ونمیذاره که آب تودلشون تکون بخوره!اینی هم که می
بینی یه هواداری زندگیش طوفانی میشه این بخاطر آدمای دیگه س…اون هوادار
خداس…هوای همه هوادار ها رو داره هوای
داداشمونم داره…امیدوارم ویژ هوامونو داشته باشه!
خدایا مرسی که
هستی…
زنده باد ….زنده
باد…زنده باد بال خدا…!
برچسب ها:هعی…چی میخواستیم چی شد!الهی شکر…