امشب تولد الف بود، دوست پسر زِ جان!
من زودتر رفتم، قرارمان همان کافه ی شیکِ دلبرمان ،که من و زِ جان اولین بار سه سال پیش کشفش کردیم و بعد از آن هرگز به او خیانت نکردیم. 
الف سورپرایز شد. الف یک شهریوری ست! مثل یکدانه برادر من! 
بعد
کیک وچای خوردیم،الف کادو هایش را با ذوق باز کرد، خندیدیم خیلی زیاد!
ورق بازی کردیم به من گفتند خنگ!

حق داشتند، از بچگی  کنجِ ذهنم این باور بوده، که ورق، بازی سختی ست! پس من هم در مواجهه با آن دست و پایم را گم میکنم و بقیه حس می‌کنند من خنگم!

الف قلیون سفارش داد.

واقعا؟ یادم نمی آید این کافه قلیون داشته باشد!
گارسون گفت تازه قلیون به منو اضافه کرده ایم. هر قلیون سَری 180هزارتومان، بیاورم؟
زدیم به خنده وگفتیم نه!
ترجیح دادیم نکشیم…
اصلا کی گفته یک سَر قلیان، که عاملِ سرطان و عفونت ریه و زردی دندان است،180 هزار تومان می ارزد؟
ولش کن… برای ضرر زدن به بدنمان، راه های ارزان‌تری هم هست!

یاد قلیون های هفت هزارتومنیِ چمران می افتم. قدیمی نیست. مالِ همین دوسال و اندی پیش قبل از کروناست.

 

رفتم برای مامان دستکش یکبار مصرف گرفتم، یکی از دستهاش کمی حساسیت پیدا کرده. رفته دکتر و براش پماد و آمپول نوشته. به خودش باشد بدون دستکش کارهایش را می‌کند. 

برای تولد داداشم، یک هدفون سفارش دادم،عصر مامور دیجی کالا با کلی غر غر آوردش!(کد تخفیف سی هزار تومانیم را هم اعمال نکرده بودند.)

کادویش کردم.(کاغذ کادو نداشتم، گذاشتم توی پاکتِ گیفت های جامانده از جلسه ی دفاع دکتر میم. دهقان) 
رویش نوشتم؛
تولدت مبارک عزیزم
از طرف مامان، بابا، و آبجی!

.

 

هرات سقوط کرده، کابل در حال سقوط است…
فکر میکردم طالبان مرده ی کم جانِ در حال احتضار است، ولی گویا آتش داغی بود زیر خاکستر، که حالا گُر گرفته و زبان می‌کشد و دوباره افغان ها را می سوزاند. 
ما اینطرف تر وسط یک عالمه تحریم و جنگ اقتصادی،و کرونا و بیماری  و فشار روحی، و نا امیدی، به نوعی دیگر میسوزیم…

کمی آنطرف تر ولی، جهانیان در صلح و سلامتی و ثبات زیست میکنند.
 حتی روحشان هم خبر ندارد، ما در چه کابوسی تقلا میکنیم. 

#کاشکی آخر این سوز بهاری باشد! 

کابل شیراز تولد دیجی کالا خاورمیانه